این جمله را بیشتر مردم شنیدهاند و مطمعناً جملۀ درستی است. اما چرا آب دریا با یک قاشق نمک شور نمیشود؟
بزرگی و وسعت دریا: عظمت دریا سبب میشود تا نمکی که به آن اضافه شده، تأثیری بر مزۀ آب نداشته باشد و
بهطور کلی از بین برود؛ گویی ذرات آب با هم پیمان بستهاند که اجازه ورود ناخالصیهای کوچک را به جمعشان ندهند و سربازگونه کنار هم
میایستند تا از ورود دشمنانی که قصد دارند آنها را تغییر دهند،
جلوگیری کنند. تصمیمشان این است که عظمت و بزرگی خود را حفظ کنند و همیشه سترگ و سربلند بمانند، درحالیکه
اگر همان یک قاشق نمک را به
یک لیوان آب اضافه کنیم، مزهاش را کاملاً تغییر داده و شور میکند، چرا که شوکت دریا در آن لیوان پیدا نیست! چرا که ذرات آب
درون لیوان هنوز قدرت مبارزه و ایستادگی در برابر عوامل خارجی را ندارند
و سریعاً ضعف نشان داده و کنار میکشند. آنها وسعت دریا را ندارند، از قدرت و عظمت آن آبیِ زیبا محرومند.
در مثال دریا، گویی ذرات دریا، ۱۰۰۰ عدد و ذرات نمک ۲۰ عدد هستند و پیروزی دریا واضح و مبرهن است
اما در تمثیل لیوان، ذرات آب، گویی ۴۰ عدد به ۲۰ عدد هستند که بهشدت به هم تاثیرگذارند.
این نمونهها را عنوان کردم تا برسم به ذهن و فکر انسان.
افراد به دو دسته تقسیم میشوند: کسانی که ذهنی محدود و کوچک دارند و اشخاصی که ذهنی آگاه و بزرگ داشته و مقاومترند.
دستۀ اول کسانی هستند که سریعاً دچار ضعف میشوند، عصبی میشوند، به فکر حرف مردم هستند و با قضاوت آنان
دچار ضعف میشوند، افکار منفی تأثیرگذاری زیادی بر آنها داشته و زود کنار میکشند.
دستۀ دوم آنهایی هستند که حرف و قضاوت دیگران برایشان مهم نبوده و فقط به سمت جلو مینگرند، مهم نیست که
هدف بزرگی داشته باشند یا نه، مهم این است که برای خودشان زندگی میکنند و به این باور رسیدهاند که
فقط یک بار متولد شده و فرصت زندگی دارند بنابراین آن فرصت را به سادگی از دست نمیدهند.
آنها همانند دریا ذهن خود را ارزشمند دانسته و برای آن تلاش میکنند تا عوامل بیرونی درصدد ایجاد بینظمی برای افکارشان نشوند.
ذهن آنها تصمیم گرفته است تا در برابر ناخالصیها، افکارمنفی، قضاوتهای بیجا، حرف مردم و هرچیزی که سبب آشفتگی افکار شود ایستادگی کند. چرا؟
چون تمام این موارد سبب ناامیدی، عدم تمرکز، ناآرامی و بهم ریختگی افکار شده و مانع پیشرفت انسان میشود و مطمعناً کسی
که ذهن بزرگی دارد همیشه دوس دارد رو به جلو حرکت کند و حال خوبی در زندگی داشته باشد.
شاید هدف بزرگی مثل دکترشدن، پول زیاد، خانهی آنچنانی و… نداشته باشد و تنها هدفش این باشد که همیشه در زندگی فکر
راحت داشته و جدا از تمام استرسها و افکار باشد، او میداند که رسیدن به این هدف تنها از راه کنترل افکار و استفاده از قدرت ذهن ممکن است؛
بنابراین ذهنش را پرورش میدهد، به او میآموزد که
باید تمام ورودیها و خروجیها کنترل شده و از گمرک ذهنش گذر کنند تا مبادا فکری بهصورت قاچاقی، وارد ذهن شده و آرامش را سلب کند.
برای رساندن ذهنش به این توانایی تلاش زیادی میکند و نتیجهای بسیار زیبا بهدست میآورد، حالا ذهنش کاملاً بر روی اصول
کار میکند: تکتک ورودیها را کنترل میکند: اینکه چه اتفاقی افتاد…، چه کسی چه چیزی را گفت،
چه مسئلهای پیش آمد و… همگی بررسی شده
و در صورت تأیید توسط ذهن مجوز میگیرند تا واردش شوند و افکار اجازه دارند که راجع به آن فکر کنند،
ولی در صورتی که مجوز صادر نشد آن مورد چارهای جز خروج از ذهن ندارد.
چقدر زیبا میشود اگر همۀ مردم دنیا به توانایی کنترل افکار و قدرت ذهن دست یابند. چه دنیای آرام و زیبایی ساخته
میشود اگر تمام مردم ورودی
ذهنشان را تبدیل به ایست بازرسی کنند تا هیچ مانعی بر افکارشان وارد نشود و آنموقع است که روزبهروز قویتر شده و پیشروی بیشتری
در زندگی خواهند کرد. زلالتر شده و دریاییتر خواهند شد.
چقدر افراد دوسداشتنیتر میشوند زمانیکه از تمام اتفاقات و مسائل منفی خود را دور کرده و وارد
حیطۀ مثبتبودن و مثبتماندن شوند.
کار سختی نیست؛ فقط لازم است ذهنمان را تبدیل به ایست بازرسی کنیم و برای افکار خود ارزش قائل شویم تا
با هر ورودی دچار آسیب نشوند و وقت خود را فقط برای ورودیهای مجاز بگذارند. توانمندان و بزرگان معتقدند که یک
مسافت هزار مایلی نیز با قدم اول شروع میشود پس برای رسیدن به هر آنچه که میخواهید،
اولین قدم را با اراده بردارید و با تلاش عجین شوید.
اگر فکر میکنید الگو گرفتن از عظمت و وسعت دریا زیباست پس شروع کنید : دریا را به ذهنتان جاری کنید… از مقالات آموزشی